#خوشگل‌کلاسمون🥰📕

نازنین نازنین نازنین · 1404/1/9 18:29 · خواندن 1 دقیقه

 

 

اومدم چیزی بگم که حرفمو قطع کرد و گفت:

+ بسته بسته نمیخواد بهونه بیاری ، برو فردا با اولیات بیا

_ ولی خانوم....

+ ولی نداره ، همینکه گفتم . برو بیرون

دندون قروچه ای کردم و نگاه غضب آلودی به کوهیار انداختم ، همچنان با پوزخند مسخرش زل زده بود بهم

یه آشی برات بپزم کوهیار خان یه وجب روغن روش باشه ، صب کن فقط

رستا نیستم اگه پوزتو به خاک نمالم ، از دفتر زدم بیرون و تو ذهنم داشتم نقشه قتل آقا معلمو میکشیدم

از حرص پوست لبمو میجوییدم و زیر لب غر میزدم ، به سمت کلاس رفتم و روی نیم کت دومی کنار آوا نشستم

آوا که داشت مثل خر ساندویچ میخورد ، سسی روی ساندویچش زد و گفت:

+ عه اومدی؟ چیشد؟؟

_ خر سوار مورچه شد!! تو غذاتو کوفت کن کاریت نباشه 

یهو ساندویچی از زیر میز در آورد و گزاشت جلوم

+ بیا بخورش مال توعه!

اگه خوشت اومد لایک کن